کار درمانگر که باشی ناخودآگاه وارد پستی و بلندی های زندگی خانواده ها میشی

کار درمانگر که باشی ناخودآگاه وارد پستی و بلندی های زندگی خانواده ها میشی ... هم زمان با زیرانداز بچه اش سفره دلشم برات باز میکنه ... مثل یه رمان میمونه...

اگه قوه تخیلت خوب باشه باختی ... زندگی روزمره هر خانواده میاد جلو چشمت... زندگی اول داستان یه مادر افسرده با یه بچه با بیماری پیشرونده است ...

زندگی بعدی ماجرای یه کودک سندرم دوان با مشکل قلبی و ریویه ... مادرش خیلی آرومه ولی غم رو میشه از تو چشماش خوند ... مادر بعدی میگه خستم میگه الان حق میدم به خانواده هایی که بچه شونو میزارن مراکز نگهداری...

مادر بعدی از زخم زبون دیگران و بی پولی می ناله ... مادر بعدی از پول پوشک و دارو ... مادر بعدی ... مادر بعدی ... مادر بعدی ... مادر بعدی ... مادر بعدی ...