چه دنیاییه که بچه ات که تنها دارایی ات است تا سن دو سال و نیم همه چیش خوب پیش میره، برای آینده اش برنامه ریزی می کنی، بزرگ شدنش را تصور می کنی، برایش کلی آرزو داری، بعد از یه روزی می بینی همه چی داره برمی گرده عقب... ادا در آوردنش... بای بای کردنش... دست زدنش... حرف زدن... اون شیرین کاریاش که همه رو میخندونت ... اون مامان بابا گفتنش که میخواستی براش غش کنی... دیگه همونجا همه چی میریزه بهم... آینده اش... آینده ات...ذهنت... روحت... زندگیت...
تجربیات دانشجوی کاردرمانی...برچسب : نویسنده : delaram-mousavia بازدید : 218