این تکلیفی است که به یکی از بچه های کوادری پلری اسپاستیک داده بودم
می خواهد برای رفتن به مدرسه آماده شود
و اینکه بتونه خط هارو صاف بنویسه
ما...اره می خندیم...می خندیم تا فراموش کنیم...تا فراموش کنیم که چرا فرق داریم...فراموش کنیم که چرا نمی توانیم...ما می خندیم تا چشم هایمان بسته تر شود و نتواند چروک هایی که روی کاغذ افتاده را ببیند...
همان چروک هایی که چون دست چپمان نتوانست کاغذ را نگه دارد کاغذ مچاله شد و افتاد و همه چی خراب شد...ما میخندیم تا خودمان را دلداری دهیم که خط خطی های روی کاغذ به جای خط صاف و افقی به خاطر بالا و پایین رفتن شانه هایمان است نه چیز دیگری...
توسط: hamid
نمی دونم چرا این عکسو دیدم یه بغض سنگینی تو گلوم جمع شد.....!!!
این رشته رو هم انتخاب می کنم نه واسه درامد و چیزهای دیگر، واسه اینکه میدونم واسه همون چند تا خطه صافی که کشیده چقد مادرش ذوق کرده و خوشحال شده.
و من اینو میخوااام، میخواام لبخند رو بر چهره خانواده این بچه ها ببینم.
امیدوارم موفق بشم اگه در این رشته قبول شدم!
تجربیات دانشجوی کاردرمانی...
برچسب : نویسنده : delaram-mousavia بازدید : 275